طرحی که شعر بی خبر از من کشیده بود
تشریح بی بدیل خطوط خمیده بود
تا شاعرانه تر به خودم خیره شوم
در من هزار چشم نهان آفریده بود
پلکی به سمت آینه رفتم دلش گرفت
او نیز با تمام شما هم عقیده بود
روزی که با تبر به سراغ تو آمدم
رنگ از رخ تمام خدایان پریده بود
پای ستاره لنگ خدا خسته ماه گیج
خورشید در مقابل من قد کشیده بود
دیگر چه جای شعر و شکایت که باغبان
این سیب را برای من از شاخه چیده بود
من هاج و واج خیره به تکرار یک گناه
انگار هر چه بود به پایان رسیده بود.
نظرات شما عزیزان: